"آن"



نسیم تمجیدی ، نویسنده داستان کودک نشریه ، یک داستان کوتاه برایمان نوشته است که با هم بخوانیم : 

تولدت مبارک!

تولدت مبارک!

تولدت مبارک لی لی! 

 تولدت مبارک!

بابا و مامان همانطور كه کنار تخت لی لی می نشستند، و برادر کوچکترش نی لی همانطور که از تخت او بالا می رفت، این شعر را می خواندند.

لی لی سریع بیدار شد و گفت: صبح روز تولد من بالاخره رسید چقدر دوست داشتنی!

بابا گفت: اینجا یک بسته هدیه روی تخت تو هست، آن را باز کن لی لی. و داخل بسته یک کتاب داستان با عکسهای برجسته از طرف بابا بود.

مامان گفت: این کادوی من است، و به او یک جعبه پر از وسایل نقاشی داد.

نی لی گفت: این هم کادوی من است، من فکر کردم که تو شکلات را بیشتر از همه چیز دوست داری.

بعد از صبحانه لی لی همانطور که کلاه کاغذی تولدش را روی سرش گذاشته بود، به مامان در کارها کمک کرد و تعدادی بادکنک را باد کردند, قسمتی از دیوار خانه را با کاغذ کشی تزیین کردند، چند شاخه گل از باغچه حیاط چیدند و داخل گلدان گذاشتند و تعدادی شاتوت هم از درخت برای تزیین کیک تولدش چیدند.

بعد هم برای تاب بازی با نی لی به حیاط رفت.

در این مدت مامان چای و کیک مخصوص تولد او را آماده کرد.

وقتی همه چیز آماده شد، او لی لی را صدا کرد که از حیاط به داخل خانه برگردد و دست و صورتش را بشورد و آن شاتوت ها را روی کیک تولدش بچیند.

وقتی لی لی این کار را انجام داد، گفت: این زیباترین کیک تولد است که من تا حالا دیده ام! چقدر دوست دارم زودتر کیک را ببرم و چند تا برش بزرگ و خوشمزه آن را بخورم.

او شمع های تولدش را شمرد: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵

 و بعد هم به مامان در درست کردن ساندویچ های مخصوص شام تولدش کمک کرد.

بعد از ظهر مامان و بابا با او و نی لی در حیاط بازی های زیادی کردند.

بابا گفت: حالا یک بازی دیگه قبل از اینکه تو بری داخل خانه و کیک تولدت را ببری، چی می تونه باشه؟!

لی لی گفت: بیایید قایم باشک بازی کنیم.

بابا چشمهایش را بست و همگی رفتند تا قایم شوند. 

لی لی به سرعت خودش را قایم کرد و منتظر ماند تا او را پیدا کند.

بابا پرسید: اون کجا می تونه باشه؟

بابا صدا زد: لی لی! لی لی! کجایی؟

ولی جوابی نشنید!

همه نگران شدند و دنبال او گشتند. و بالاخره او را روی چمن های زیر درخت شاتوت پیدا کردند.

او رفته بود آنجا که قایم شود، و وقتی که منتظر بود یک نفر بیاید و او را پیدا کند، خوابش برده بود.

بابا او را بلند کرد و به تخت خوابش برد. 

چون او احساس خواب آلودگی می کرد, بعد از یک روز هیجان انگیز و خوشحال شده بود که به تخت خواب رفته!! 

مامان رفت داخل اتاق لی لی به او لبخند زد، او را بوسید و گفت: تولدت مبارک لی لی!

نسیم تمجیدی


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی فایل مارکت srethgifecitsuj گروه حقوق دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن بخشی آفیشیال atamaleklib niloofar1378 تی تی دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. وبلاگ پایه ششم دبستان خرید اینترنتی roozname